خون میرود به صفحه که املا کنم تو را
نامت بزرگ گشت نشد جا کنم تو را
یاغی نِیَم ، ترحُّمی ای پادشاه حُسن
گردن کشیده ام که تماشا کنم تو را
بندم بزن که چینی عمرم شکسته است
جامم نما که ساقی جانها کنم تو را
خون مرا بگیر به گردن مرا بکش
تا زیر تیغ سجده اعلا کنم تو را
از روزگار خیر ندیدم بدون تو
خیرات جان خویش چو حلوا کنم تو را
سنگینی غمت به تغافل مرا فکند
لعنت به من اگر ز سرم وا کنم تو را
در راه کعبه خرج سفر در خطر فتاد
دل می رود ز دست که پیدا کنم تو را
